حضرت عيسي عليه السلام از موعظه و نصيحت مردم، تحقير پادشاه براي كشتن حضرت يحيي عليه السلام و ستيز با كاهنان دين فروش ابايي نداشت؛ حتي در اناجيل عباراتي هست كه نشان ميدهد حضرت اهل آسايشطلبي و راحتي نبوده است؛ از جمله ميگويد: "گمان نبريد كه آمدهام تا سلامتي را بر زمين گذارم، نيامدهام تا سلامتي بگذارم؛ بلكه شمشير را؛ زيرا آمدهام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادرش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم" (متي 10: 34 - 36).
بههر حال تعاليم عيسي عليه السلام مخالفت فريسيان و صدوقيان و پادشاه جليل را برانگيخت. هنگامي كه جماعت زوار يهود به اورشليم آمدند تا در عيد بزرگ ساليانه شركت كنند، پيلاطس حاكم رومي نيز از قيصريه به اورشليم آمد و هيروديس آنتيپاس پادشاه يهود نيز از جليل به آنجا سفر كرد تا در عيد ساليانه فصح شركت كند. حضرت عيسي عليه السلام نيز به آنجا آمد و به معبد رفت و تختهاي صرافان را از معبد و صحن آن بيرون كرد و فرياد زد كه آيا مكتوب نيست كه خانه من خانه عبادت تمامي امتها ناميده خواهد شد؛ اما شما آن را مغازه دزدها ساختيد. مردم آن را پسنديدند؛ اما اولياي معبد سخني نداشتند كه بگويند؛ ازاينرو سكوت كردند. سرانجام به دليل درگيريهايي كه در مباحثات ميان حضرت عيسي عليه السلام و كاتبان و زعماي يهود پيش آمد، آنها تصميم گرفتند با حيلههايي حضرت را گرفتار ساخته و او را محكوم به كفر كنند. به گفته اناجيل حضرت از اين توطئهها با خبر بود و پس از شام آخر كه با دوازده حواري خود آن را صرف كرد، يكي از شاگردانش به نام يهوداي اسحريوطي او را در مقابل سي سكه نقره تحويل مأموران داد؛ به همين دليل ياران حضرت گريختند. حضرت عيسي در مجمع كاهنان به كفر محكوم شد و او را به پيلاطس رومي سپردند تا اعدامش كند؛ اما او از اعدام عيسي عليه السلام صرف نظر كرد و او را تسليم هروديس پادشاه جليل كرد. پيلاطس مايل نبود كه حضرت عيسي را به پادشاه جليل تحويل دهد؛ اما ازدحام جمعيت و دعوت به اعدام عيسي عليه السلام از سوي مردم سبب شد كه حاكم رومي، عيسي را به هروديس بسپارد. به گفته اناجيل، حضرت را به صليب آويختند و سپس شخص دولتمندي به نام يوسف آريماتيا كه از اعضاي شوراي كاهنان بود و در دل به عيسي عليه السلام محبت داشت، جسد او را تحويل گرفت و در قبري كه براي خود آماده كرده بود، گذاشت و روي آن سنگي بزرگ نهاد؛ گرچه قرآن كريم ميفرمايد كه عيسي به صليب كشيده نشد و امر به يهوديان مشتبه شد. (نساء، 157)
داستان مصلوب شدن عيسي عليه السلام در آخر اناجيل چهارگانه آمده است. پس از سه روز مريم مجدليه و مريم مادر يعقوب و زني به نام سالومه حنوط خريدند كه بروند جسد عيسي عليه السلام را تدهين كنند؛ اما هنگامي كه رفتند، قبر را خالي يافتند. ناگهان فرشتهاي را در جامه سفيد مشاهده كردند كه گفت برويد و به رسولان نيز خبر دهيد كه حضرت عيسي عليه السلام بر آنان نيز ظاهر خواهد شد.
در اناجيل مطالب متنوعي درباره حضرت عيسي وجود دارد كه يكي از بخشهايي كه مورد گفتوگوي زيادي واقع شده، همان موعظه بالاي كوه حضرت است كه مطالب متعدد و احكام شرعي و امثال آن را شامل ميشود. موعظه كوه، در بابهاي 5 و 6 و 7 انجيل متا آمده است. البته برخي از فقرات اين موعظه سؤال برانگيز شده؛ مثلا ميگويد: "ليكن من به شما ميگويم كه با شرير مقاومت نكنيد؛ بلكه هر كس بر رخساره تو طپانچه زد، طرف ديگر را نيز به سوي او برگردان و اگر كسي بخواهد با توجه دعوا كند و قباي تو را بگيرد، عباي خود را نيز به او واگذار كن". برخي از افراد اين عبارات را به معناي تسليم در برابر ستمكاران و نوعي ظلمپذيري دانستهاند؛ اما شايد بتوان گفت كه اينها توصيههاي اخلاقي، مبالغهآميز است و تنها بر عفو و بخشش در امور شخصي دلالت ميكند.
برخي خواستهاند از اناجيل استفاده كنند كه امر دين و دنيا، دو متولي جداگانه دارد و امر دين و دنيا ربطي به هم ندارد. آنان براي اين مقصود به فقراتي از اناجيل تمسك كردهاند؛ از جمله اينكه حضرت در پاسخ به فريسيان گفت "مال قيصر را به قيصر واگذاريد و مال خدا را به خدا" (لوقا 20: 20 - 26) در حالي كه اولا متن انجيل ميگويد مال قيصر را به قيصر و مال خدا را به خدا واگذاريد و نگفته است كه كار قيصر را و كار خدا را، ثانياً اصل مطلب مربوط به ماجرايي است كه در انجيلها نقل شده است. آن داستان اين است كه عدهاي از فريسيان براي امتحان حضرت و بهدست آوردن بهانه از ايشان پرسيدند آيا بر ما جزيه دادن به قيصر جايز است يا خير؟ حضرت چون از مكر ايشان با خبر بود، به آنها گفت مرا براي چه امتحان ميكنيد؟ ديناري به من نشان دهيد؛ سپس پرسيد صورت و رقم اين سكه از كيست؟ در پاسخ گفتند از قيصر است. او به ايشان گفت: پس مال قيصر را به قيصر و مال خدا را به خدا بدهيد. (لوقا 20: 20 - 26 و مرقس 12: 13 - 17).
چنانچه پيش از اين بيان شد، در دوران رسالت حضرت عيسي عليه السلام دوازده نفر به عنوان رسول و شاگرد حضرت همراه وي شدند كه به زبان قرآن حواري ناميده ميشدند. حواري در زبان حبشي، به معناي رسول است.
به گفته اناجيل همانگونه كه حضرت عيسي پيش بيني كرده بود، همه رسولان در مورد حضرت دچار لغزش شدند و هنگام دستگيري، او را رها كرده و گريختند. پطرس نيز - به گفته خود حضرت عيسي - در شب دستگيري وي تا صبح همان روز سه بار او را انكار كرده است. پس از به صليب كشيدن عيسي (به گفته اناجيل) يازده رسول ديگر به دليل خيانت يهوداي اسخر يوطي، فرد ديگري به نام متّياس را به جاي او برگزيدند و عدد دوازده را كامل كردند (اعمال رسولان 1: 15 - 26).
مهمترين رسول، همان شمعون است كه حضرت عيسي عليه السلام او را پطرس (صخره) ناميد و او را سنگ زير بناي كليسا يعني جامعه مسيحيت ناميد. (متا 16: 18 - 19). كوچكترين حواري، يوحنا بود كه در سن پيري انجيل خود را نوشت. متا نيز نويسنده يكي از اناجيل است. برخي از رسالههاي عهد جديد هم منسوب به پطرس، يوحنا و رسولان ديگر است.
با آنكه حضرت عيسي عليه السلام پطرس را به جانشيني خود برگزيده بود؛ شخص ديگري به نام پولس عملاًٌ موقعيت بهتري پيدا كرد و معمار مسيحيت كنوني شد كه به دليل اهميت وي براي آيين مسيحيت، او را معرفي ميكنيم.
نام او در ابتدا شائول بود كه نامي عبري و به معناي كوچك است و تلفظ يوناني آن "سَولُس" است. وي پس از قبول مسيحيت، نام خود را به پولس تغيير داد كه ترجمه يوناني واژه شائول است. پولس يك يهودي يونانيمآب و از گروه فريسيها بود و در شهر تارسوس در خانوادهاي اشرافي به دنيا آمد. پدر وي كه يك شهروند رومي بود و اين امتياز به پولس كمك كرد كه بعدها به عنوان يك رومي در بسياري از موارد از آزار و اذيت مخالفان مسيحيت در امان بماند. پولس در جواني چند سال را در بيت المقدس به تحصيل كتاب مقدس و فراگيري اعتقادات يهودي پرداخت و فرهنگ يوناني را نيز در شهر تارسوس فرا گرفت و از اين دو فرهنگ در شكل دادن به عقايد خود استفاده زيادي كرد. وي به عنوان يك يهودي، فريسي بود (نامه به فيليپيان 3: 5) و هرگز در زمره حواريون عيسي عليه السلام نبود و او را نديد. وي در ابتدا از مخالفان سرسخت آيين مسيح بود و در آزار و تعقيب مسيحيان شركت ميجست (نامه به فيليپيان 3: 6 و نامه به غلاطيان 1: 13) در يكي از مأموريتهاي خود كه براي دستگيري و سركوب گروهي از مسيحيان به دمشق ميرفت، مدعي شد كه در ميان راه مسيح بر او ظاهر شد و ضمن منع او از سركوب مسيحيان، وي را به آيين خود دعوت كرد و از او خواست كه در نشر و تبليغ پيامش بكوشد. پولس رسالهاي ندارد كه بهطور نظاميافته آراي خود را توضيح دهد؛ اما در عهد جديد چندين نامه منسوب به اوست كه به افراد و جوامع مسيحي نوشته شده است و مسائلي را در آنها مطرح كرده است كه در آينده در معرفي عهد جديد به آنها اشاره خواهيم كرد. پولس پس از ايمان به مسيح تا هنگام مرگش در شهر رم بين سالهاي 62 تا 64 م، در تبليغ و ترويج برداشت خود از مسيحيت كوشيد و مسافرتهاي زيادي انجام داد و سختيهاي زيادي را به جان خريد و چند بار به زندان افتاد.
تفسير پولس از پيام و كردار عيسي عليه السلام بر انديشه و تجربهاي عارفانه استوار است، انديشهاي كه جهان را تحت سلطه نيروهاي شيطاني ميبيند و براي نجات از اين جهان و سلطه اهريمن و اهريمنان ميبايست منجياي الاهي كه از سلطه نيروهاي اهريمني خارج است، به عالم خاك پاي نهد و راه رهايي بشر و حتي طبيعت را مهيا سازد. برداشت و ديدگاه پولس در چارچوب جريانانهاي عرفاني است كه از يك قرن پيش از ميلاد تا قرن چهارم ميلادي رواج داشت و گاهي به صورت عرفان ثنوي خود نمايي ميكرد.
پس از عروج حضرت عيسي عليه السلام، جامعه كوچك مسيحي كه حضرت عيسي عليه السلام با چند حواري و شاگرد پيريزي كرده بود، به مرور زمان رو به گسترش نهاد. از نظر تاريخنگاران نقش پولس كه پس از سالها مسيحي شده بود، در ترويج مسيحيت بسيار مهم است؛ اما مسيحيان نقش روح القدس را در اين كار مهم ميدانند.
جامعه مسيحيان كه وصف آن در كتاب عهد جديد آمده است، كليساي رسولان ناميده ميشود و مقصود از آن، جامعه رسولان و نسل اول مسيحيت است. اين جامعه از نظر زماني تقريبا بين سالهاي 30 م تا 100 م را در برميگيرد. سال صد ميلادي، تقريبا سال تدوين آخرين بخش كتاب مقدس است.
در اورشليم جامعهاي از مسيحيان يهودي الاصل به رهبري يعقوب رسول و پطرس پايهگذاري شد. تعداد افراد اين جامعه در اورشليم و سپس در ديگر مناطق فلسطين گسترش يافت. به بنيانگذاران اين جامعه، يهودي - مسيحي ميگفتند. آنها اعتقاد داشتند كه براي ايمان به مسيح در ابتدا ميبايست يهودي بود و شريعت يهود را به جاي آورد و سپس به عيسي عليه السلام ايمان آورد. با اين اعتقاد اين گروه از يهوديان از ديگر يهوديان مشخص ميشدند. ويژگي اين گروه اين بود كه هم به شريعت يهود كاملاً پايبند بودند و هم عيسي را پيامبري ميدانستند كه به عنوان منجي آمده است؛ ايشان اقوام ديگر را نيز به آيين مسيحيت ميپذيرفتند؛ اما داعيه جهاني بودن پيام عيسي عليه السلام را نداشتند.
پولس هنگامي كه وارد آيين مسيحيت شد، با اين ديدگاه رسولان مخالفت كرد و عمل به شريعت حضرت موسي عليه السلام را لازم ندانست. او در اين زمينه با رسولان بحث و منازعههاي متعددي داشته كه در كتاب اعمال رسولان و نامههاي پولس منعكس شده است. سرانجام مقرر شد كه رسولان حضرت مسيح به تبليغ ميان يهوديان بپردازند؛ ولي پولس، رسول و مبلّغ مسيح در ميان غير يهوديان (روميها، يونانيها و ...) باشد و نيز مقرر شد كه غير يهوديان براي ايمان به عيسي مسيح عليه السلام ملزم به عمل به شريعت موسي عليه السلام نباشند و تنها از خوردن قرباني كفار خودداري كنند و نيز از خون قرباني، حيوانات خفه شده و انجام زنا بپرهيزند. (اعمال رسولان 15: 28 - 29) پولس به عنوان مبلغ مسيحيت، جهاني بودن پيام عيسي عليه السلام را اعلام كرد و به واسطه تلاش او مسيحي شدن بتپرستان در همه مناطق امپراتوري روم افزايش يافت و تعداد مسيحيات غير يهودي زياد شد.
بر اساس منقولات سنتي، پطرس نخست در اورشليم و سپس در انطاكيه و سرانجام در رم به رهبري جامعه رسولان برگزيده شد و اعدام وي در عهد نرون در شهر رم رخ داد و در همين شهر دفن شد. آرامگاه پطرس در تپه واتيكان شهر رم قرار دارد و از گذشته دور مركز مسيحيت كاتوليك بوده است.
آنچه درباره رسولان و تلاش آنها بيان ميشود، مربوط به منابع مسيحي است و در كتابهاي تاريخي مستقل، مطالبي درباره رسولان در قرن اول ميلادي يافت نميشود.
كتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: بخش اول، عهد عتيق است و همان كتاب مقدس يهوديان است كه قبلا معرفي شد؛ بخش دوم، عهد جديد است. مسيحيان معتقدند عهد عتيق، پيمان كهني است كه خداوند با پيامبران پيش از عيسي عليه السلام بسته و در آن پيمان مرتبهاي از نجات را از طريق وعده، وعيد، قانون و شريعت به مردم هديه كرده است؛ اما عهد جديد نمايانگر پيمان جديدي است كه خداي متجلي، يعني عيسي مسيح عليه السلام آن را به ارمغان آورده. عهد جديد مجموعه كتابهايي است كه به زبان يوناني نگارش يافته، در حالي كه حضرت عيسي عليه السلام و حواريون به زبان آرامي سخن ميگفتند كه لهجهاي از زبان عبري است. علت اينكه كتابهاي عهد جديد به زبان يوناني نوشته شده، اين است كه با تسلط اسكندر و ايجاد يك امپراتوري بزرگ، زبان و فرهنگ يوناني در بسياري از مناطق تبليغ شد و زبان يوناني به عنوان زبان علمي و زبان دوم مورد توجه واقع شد؛ ازاينرو رسولان مسيحي با مردم مناطق مختلف - بهويژه حوزه مديترانه - با اين زبان سخن ميگفتند و بدين ترتيب در نوشتن اناجيل هم از زبان يوناني استفاده شد.
مجموع عهد جديد، 27 كتاب را شامل ميشود كه به لحاظ موضوعي ميتوان آنها را به چهار بخش تقسيم كرد:
1. زندگينامه و سيره حضرت عيسي عليه السلام؛
2. تبليغات و مسافرتهاي تبليغي رسولان مسيحي؛
3. نامهها يا رسالهها؛
4. رؤيا يا مكاشفه.
بخش اول كه زندگينامه حضرت است، چهار كتاب دارد كه همان اناجيل چهارگانه است. پس از حضرت عيسي عليه السلام، عده زيادي از ياران و پيروان حضرت به نوشتن سيره ايشان اقدام كردند و نوشتههاي مختلفي پديد آمد كه بعدها انجيل (يعني بشارت) ناميده شدند. به مرور زمان چهار انجيل رسميت يافت و بقيه كنار نهاده شدند. از جمله اناجيل متروك، انجيل برنابا است كه بشارتهاي فراواني به ظهور حضرت رسول در آن وجود دارد؛ اما مسيحيان آن را جعلي ميدانند. پاپ جلاسيوس اول پيش از بعثت رسول اكرم فهرستي را منظم كرد كه نام انجيل برنابا در آن است؛ ولي مسيحيان ميگويند آن انجيل مفقود شده و ربطي به اين انجيل كه الان به نام برنابا معروف است، ندارد. البته رسالهاي هم به نام برنابا وجود دارد كه مسيحيان آن را پذيرفتهاند؛ اما غير از انجيل برناباست.
انجيل در زبان يوناني، به معناي مژده است؛ يعني مژده و بشارت به فرا رسيدن ملكوت آسمان يا پيمان تازه.
اينك به صورت اجمالي 27 كتاب عهد جديد را معرفي ميكنيم. چهار كتاب اول، همان اناجيل چهارگانه هستند.
انجيل متا: متا، نخست يك باجگير يهودي بود كه دعوت حضرت عيسي عليه السلام را پذيرفت و حواري او شد. انجيل متا پس از انجيل مرقس نوشته شده است و شايد نگارش آن در حدود سال هفتاد ميلادي انجام شده باشد؛ اما در عهد جديد قبل از انجيل مرقس قرار گرفته است. انجيل متا با سنت يهودي مطابقت دارد و در آن سخني از الوهيت عيسي عليه السلام به ميان نيامده است. در اين انجيل نسبنامه حضرت عيسي، تولد، كودكي، شروع به تبليغ حضرت، موعظهها و معجزات و سرانجام دستگيري و مصلوب شدن او و برخاستن از ميان مردگان نسبتاً مفصل شرح داده شده است.
انجيل مرقس: اين انجيل، كوتاهترين و قديميترين انجيل در ميان چهار انجيل است و غالباً تاريخ نگارش آن را بين سالهاي 65 تا 70 م ميدانند. مرقس از حواريون حضرت عيسي عليه السلام نبود؛ بلكه شاگرد خاص "پطرس" حواري بوده است. انجيل مرقس از نظر محتوا و سبك، شبيه انجيل متاست؛ اما مختصرتر از آن است و قسمتهايي از زندگي حضرت عيسي عليه السلام را در برندارد؛ مانند نسبنامه، تولد و كودكي حضرت. پژوهشگران كتاب مقدس معتقدند كه متا و لوقا از اين انجيل استفاده كردهاند.
انجيل لوقا:
لوقا، يك پزشك غير يهودي بود كه بهواسطه پولس ايمان آورد و شاگرد و همراه پولس شد. با اينكه پولس ابداعكننده الوهيت حضرت مسيح عليه السلام بوده است، در انجيل لوقا سخني از الوهيت حضرت عيسي عليه السلام وجود ندارد؛ هرچند لوقا شاگرد پولس بوده است. انجيل لوقا شايد همراه يا اندكي پس از انجيل متا نگارش شده باشد.
انجيل يوحنا: اين انجيل نوشته يوحناي حواري است. او در زمان حضرت عيسي عليه السلام نوجوان بود و كوچكترين حواري حضرت بهشمار ميآيد. در انجيل يوحنا زندگينامه و سخنان خاص حضرت عيسي عليه السلام آمده است. غالب محققان نگارش اين انجيل را به پايان قرن اول ميلادي، يعني حدود هفتاد سال پس از حيات زميني عيسي عليه السلام برميگردانند. يوحنا در اين انجيل بهشدت تحت تأثير افكار و آموزههاي پولس است و با صراحت سخن از الوهيت حضرت عيسي عليه السلام به ميان ميآورد.
به سه انجيل اول، اناجيل همنوا (sunoptic) ميگويند؛ زيرا مطالب آنها شباهت زيادي به يكديگر دارد و با فرهنگ يهودي اختلاف چنداني ندارد؛ اما محتواي انجيل يوحنا با اين سه انجيل تفاوت زيادي دارد و هماهنگ با افكار و انديشههاي پولس است.